حالا قبل از اینکه در مورد مسابقه حرف بزنیم بهتره که حرف تازه بزنیم. به قول شاعر :
هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
بگذرد از حد جهان بی حد و اندازه شود
تکرار حرف هایی که زده شده بی فایده است مخصوصا که گوش خودم هم پره ! از وقتی که کوچک بودیم یاد گرفتیم از بزرگتر ها که واژه ای هست به اسم << آرامش >> و از اون طرف واژه ای که خیلی طرفدار فدایی داره به اسم << اعصاب نداشتن >> . هر وقت به قول خودمون اعصاب نداریم معنی آرامش رو خوب حس می کنیم و همین طور جای خالی اون رو . آرامش از نگاه هر کس بالا خره یه جایی با نگاه اطرافیانش تفاوت داره و در این مورد وجود آرامش همیشه لازمه ولی آیا واقعا لازمه ؟ اگر لازمه حتما شاعر دلش درد می کرده که سروده :
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
دنیا تا به حال روی خوش به کسی نشان نداده . خوشی های یک سال و دو سال و یک عمر هم اگر به کسی داده باشه بدون شک فقط یک عمر بوده و نه بیشتر . خوشی هایی که سهم انسان از اون ها فراموشی لحظه جدایی و خدا حافظی است ، لحظه پایان مسابقه ، لحظه مرگ . برای پیروزی و رسیدن به آرامش همیشگی ، آرامش داشتن و حرکت روی فرش قرمز یعنی دیوانگی محض .
.